یک بار دیگر آمد تدارکات لشکر ،دیدم پوتینش پاره است .
به یکی از نیروها گفتم : شماره ی پوتین آقا مهدی چند است؟
گفت : گمانم شش
گفتم : یک جفت عالی اش را بردار برایش بیاور1
پوتین ها را آورد ؛ گذاشت جلو آقا مهدی .
آقا مهدی گفت : این چیه؟
گفتم : سهم شما ،آورده ام بپوشیدش.
گفت : بابا شما عجب حاتم هایی شه اید . من سهم خودم را باید شش ماه بپوشم . هنوز شش ماهم پر نشده.
گفتم : پاره شده ، نمی شود بپوشید.
گفت : شما اگر می خواهید به من لطف کنید این ها را بدهید کفاش قابلی بلکه از خجالت شما و آن در بیایم.
پوتین ها را قبول نکرد . با همان پوتین پاره سر کرد.
شهرداران آسمانی ، ص 30